حاكمان آن عصر، جلسات و محافلی را گاه براى جلوه دادن شكوه دربار خويش، گاه به منظور گرايش دانشمندان به دربار، و زمانى براى اين كه بر عقيده كسى چيره شوند،ترتیب میدادند.
جلسات به (مناظره) معروف بود، بهترين مكان براى ابراز شايستگى هاى علمى افراد به شمار مى رفت.
یكى از نكاتى كه در بررسى شخصيت علمى امام مورد توجه همگان قرار گرفته و آن را بازگو كرده اند، اين است كه امام رضا (ع) با هر گروهى به زبان خودشان سخن مى گفت و به تعبير اباصلت، شيواترين و داناترين مردم به هر زبان و فرهنگى بود. اباصلت كه خود اين سخن را مى گويد، از اين تسلط امام به زبانهاى مختلف شگفت زده مى شود و اين تعجّب خود را به امام اظهار مى نمايد و امام در پاسخ مى فرمايد:
من حجت خدا بر مردم هستم. چگونه مى شود چنين فردى زبان آنان را درك نكند؟ مگر نشنيده اى كه اميرالمؤمنين على (ع) فرمود: به ما (فصل الخطاب) داده اند، و آن چيزى نيست، جز آشنايى با زبان ديگران.
ده سال از دوران امامت حضرت رضا(ع)، با حكومت هارون همزمان بود. در اين ده سال، موقعيت مناسبى براى مبارزه علنى و رسمى براى امام رضا(ع) پديد نيامد و بيشتر تلاش سياسى امام به صورت پنهانى رهبرى مى شد، اما در گوشه گوشه سرزمينهاى مسلمانان جنبشها و قيامهاى پياپى شيعيان، حكومت عباسى را به تنگ آورده و هارون در برخورد با آنها دچار سردرگمى شده بود
در ميان همه حاكمان عباسى ، مأمون چهره اى ديگر داشت. او كه برادر خود، امين را كشت تا خود به حكومت برسد، در برخورد با شيعيان و به ويژه شخص امام رضا(ع) از راهى ديگر وارد شد و شيوه اى ديگر را در پيش گرفت.
مأمون از نظر دورانديشى ، اراده قوى ، بردبارى ، دانش، زيركى ، بزرگى ، شجاعت و جوانمردى از همه عباسيان برتر بود.
مأمون در عين حال كه در مجالس عيش و نوش شركت مى جست، به كتاب و فلسفه و بحث و جدل و مناظره علمى و مباحث فقهى و... علاقه شديد داشت! مأمون با اين خصوصياتى كه داشت، پس از رسيدن به قدرت، و به منظور پايدار ساختن اركان حكومت خود، تصميم گرفت با امام رضا(ع) به گونه اى ديگر برخورد نمايد. پس، براى امام نامه نوشت و حضرت را به ولى عهدى خود منصوب كرد. امام ابتدا از پذيرش اين امر خوددارى فرمود، اما پيگيرى و پافشارى مأمون و خوددارى امام، به آن جا انجاميد كه مأمون دو تن را به نمايندگى از سوى خود كه در خراسان بود، روانه مدينه كرد و آنان در نزد امام هدف خود را چنين بيان كردند:
مأمون ما را مأمور كرده كه شما را به خراسان ببريم.
امام هم كه شيوه هاى حاكمان را مى شناخت و مى دانست مأمون كه از كشتن برادر خود پروا ندارد، از اين تصميم خود دست بردار نيست، ناگزير از ترك مدينه شد.ا مام هم كه شيوه هاى حاكمان را مى شناخت و مى دانست مأمون كه از كشتن برادر خود پروا ندارد، از اين تصميم خود دست بردار نيست، ناگزير از ترك مدينه شد.
خلاصه مسيرهايى كه براى اين سفر نقل شده از اين قرار است:
1 ـ مدينه، بصره، اهواز، فارس (شيراز)، اصفهان، رى ، سمنان، دامغان، نيشابور، توس، سرخس، مرو.
2 ـ مدينه، بصره، اهواز،اصفهان، كوه آهوان، سمنان، نيشابور، توس، سرخس، مرو.
3 ـ مدينه، بصره، اهواز،اصفهان، يزد، طبس، نيشابور، توس، سرخس، مرو.
4 ـ مدينه، بصره، اهواز، فارس (شيراز)، كرمان، طبس، نيشابور، توس، سرخس، مرو.
امام رضا(ع) در اين سفر تاريخى ، هر جا كه توانست كوشيد تا مردم را با اسلام، قرآن، تشيع، اخلاق اسلامى ، آرمانهاى دينى و احكام مذهبى آشنا سازد. از جمله مهمترين فرازهاى اين سفر، توقف امام در نيشابور و سخن تاريخى ايشان در جمع گروه بسيارى از مردم و حديث شناسان اين شهر است.
حدیث سلسله الذهب
پدرم بنده شايسته خدا، موسى بن جعفر،
از پدرش جعفر بن محمد،
و او از پدرش محمد بن على ،
و او از پدرش على بن الحسين،
و او از پدرش حسين بن على ،
و او از پدرش على بن ابى طالب،
نقل كرده كه از پيامبر(ص) شنيده است،
و پيامبر از جبرئيل دريافت كرده
كه خداوند فرموده است:
كلمه لا اله الا الله دژ استوار من است. هر كس كه وارد آن دژ شود از عذاب من ايمن خوهد بود...
چرا اين حديث را (سلسلة الذهب) ناميده اند؟
وقتى جمله اى از كسى نقل مى شود، گاه چندين نفر در بازگو كردن آن نقش دارند و آن را از قول كسان ديگر روايت مى كنند. اين افراد را در اصطلاح علم حديث، (سلسله سند حديث) مى گويند. مثلاً در همين حديث، كه امام رضا(ع) اين سخن را از قول پدران خود نقل مى فرمايد، اين افراد، سلسله سند اين حديث ناميده مى شوند. از آن جا كه همه اين افراد، امامان عزيز ما شيعيان هستند، اين حديث در تاريخ به عنوان حديثى كه همه سلسله سند آن طلايى و زرّين هستند معروف شده است و آن را (سلسلة الذهب، يعنى رشته طلايى ) نام داده اند.
تاریخ شهادت امام
د ر ميان نقل قول هاى گوناگون درباره روز و ماه و سال شهادت امام رضا(ع)، مشهورتر آن است كه حضرت در روز جمعه، آخر ماه صفر سال 203 هجرى قمرى به شهادت رسيده، در حالى كه 55 سال از عمر مبارك امام سپرى شده است.
محل شهادت
به گفته همه تاريخ نويسان، شهر توس و محل دفن ايشان نيز در باغ حميد بن قحطبه در سناباد بوده كه بعدها (مشهد الرضاـمحل شهادت امام رضا عليه السلام) نام گرفته و اينك به نام مشهد شهرت دارد.
چنين مقدّر بود كه فرزندى از نسل پاك پيامبر اكرم (ص) و امامى از امامان شيعه، در سرزمينى دور از مدينه پيامبر به شهادت رسد، تا مرقد نورانى اش قلب ميليونها انسان خداجوى دلباخته را به ولايت فراخواند و بارگاهش پناهگاه دلهاى شكسته اى باشد كه در اين سوى خاك در پناه آن مزار با شكوه به آرامش رسند.